دلم گردیده خون از کینهی منصور یا جدا
چه سازم با چنین مغرور از حق دور یا جدا
زبس در سینه دارد کینهی اولاد پیغمبر
به بزم میگساری ام برد با زور یا جدا
به آزار من دلخسته میکوشد هدف دارد
چراغ علم و دانش را کند بینور یا جدا
تن اهل و عیالم همچو بید از بیم میلرزد
چو میآید برای جلب من مأمور یا جدا
سواره جانب دارالعماره میبرد دشمن
مرا پای پیاده با تن رنجور یا جدا
به جرم آنکه هستم حامی قرآن و محرومان
به مرگم میکند تهدید آن مزدور یا جدا
گهی بر من تعارف میکند جام شراب از کین
گهی از بهر قتلم میدهد دستور یا جدا
گهی با معذرت خواهی در آغوشم کشد گاهی
برای شعر خوانی میکند مجبور یا جدا
به زهر کینه آخر تار و پودم را گسست از هم
که گشتم راحت از آزار آن مغرور یا جدا
نمیدانست آن ظالم که با قتل من مظلوم
شود با لعنت حق تا ابد محشور یا جدا
نمیدانست معنی شهادت را که میسازد
به عالم روزگارش را شب دیجور یا جدا
ژولیدة نیشابوری - ای قلبها بسوزید صفحه 296